دینا جونم فقط میخواد بره پارک
سلام
دیناجونی همش میخواد بره پارک وتاپ تاپ عباسی بازی کنه تازه وقتی هم که میریم پارک به سختی
میتونیم دینا روراضی کنیم که بیاد خونه آخه دخترم پارک روخیلـــــــــــــــــــــــی دوست داره
شبها وقتی توماشین میشینیم تا بریم بیرون دینا خانمی شروع میکنه به خوندن شعر تا تاب عباسی و
هی میگه بریم پارک منو بابا احسان هم میبریمش پارک و اگه شده پنج شش دقیقه هم دیناعسلی رو
تاپ سوار میکنیم
اینم دینا وبابادر پارک
بعضی روزها هم که دخترم خوب غذا نمیخوره مامانی دینا رو میبره پارک وتو پارک بهش غذا میده
قربون دختر قشنگم برم که اینقدر پارکو دوست داره
عکس بالا هم دینا با محمدپسر دایی
اینجا هم به ترتیب دینا جونم -محمد-پارساپسرخاله وسما دختر دایی
بعضی وقتها هم دینا رو میبریم شهر بازی
دینا خانمی موهاش خیلی زوووود بلند میشه مامانی هم مجبوره دخترشو زود بزود ببره آرایشگاه و
دینا عسلی هم که نگو اصلا آرایشکاه رو دوست ندارررره و هروقت میره آرایشگاه کلی گریه میکنه
چند روز پیش که دینا رو بردم آرایشگاه خیلی شلوغ بودودینا خانم با کمال تعجب نشسته بود روصندلی و
اصلا هم گریه نمیکرد تازه میگفت نریم و همونجا بمونیم منم که دیدم دینا اینقدر مشتاقه گفتم میشینیم تا
نوبتمون بشه اما خیلی معطل شدیم و بالاخره مجبور شدم بدون اینکه موههای دینا رو کوته کنیم بیایم
خونه البته اینبار هم باز دینا خانم کلی گریه کرد آخه دخترم نمی خواست ار آرایشگاه بیاد بیرون
منم فرداش دینایی رو بردم آرایشکاه توراه هی میگفت مامان بریم آرایشگاه بشینیم باشــــــــــــــه
اول که رفتیم دخترم خوشحال بود و با دقت نگاه میکرد اما همینکه پیشبدو بستن دینا جونم شروع کرد به
گریه و همش میگفت تموم شد .مامان تموم شد .میترسم . مامان میترسم منم سعی میکردم آرومش
کنم براش شکلات برده بودم و بهش دادم اما فایده نداشت دینا جونم تا آخرش هی گریه کرد
خدا رو شکر ایندفعه هم گذشت آخه مامانی هر وقت میخواد موهای دخترشو کوتاه کنه کلی باید گریه
دخترشو ببینه وحرص بخوره . تو پست بعدی عکس دینا رو باموههای کوتاه شده میزارم