شروع سال 1393
امسال خیلی میخواستم یه خونه تکونی حسابی بکنم اما فرصت کمم بود آخرسال هم که میشه کارای بانک
هم بیشتر میشه وتقریبا خونه تکونیمون افتاد برای روزهای آخر و باکمک بابااحسان خونه تکونی کردیم دختر
گلم هم یکم کمکم کرد تو گردگیری وسایل آخه خیلی گردگیری رو دوست داری مخصوصا که شیشه شوروهم
بهت بدم و تو هم تا خالی نکنی ول کن نیستی بالاخره خونه تکونی هم تموم شد ویه سفره هفت سین کوچولو
هم انداختیم وآماده شدیم برای لحظه تحویل سال
اینجا هم آماده شدی برای عید دیدینی و رفتن خونه مامان بزرگها
همیشه برای عیذدیدنی صبح میریم خونه مامان بزرگ بعد میریم خونه بی بی (مادربزرگ بابا)وبعد باز میریم خونه
مامان بزرگ چون عصرهمه اونجا جمعند فرداش هم میریم خونه مامان محبوب (مامان بابایی) خلاصه حسابی
خوش میگزره . امسال عید هم سه روزی مرخصی گرفتم تا بربیم یزد رو بگردیم چون اصلا توعید مسافرت رو
دوست ندارم و ترجیح میدم شهر خودمون رو بگردیم .
روز اول با خاله اینا رفتیم باغ صدری
بعد هم رفتیم پارک شهر که یه سفره هفت سین قشنگ تو پارک بود
یه روز هم رفتیم باغ دولت آباد با همه خاله ها و خیلی خوش گذشت شولی (آش یزدی)خوردیم که خیلی
هم چسبید
موهات رو کوتاه نکردم و بلند شده و میشه خرگوشی بست . دوست دارم موهات بلند بشه ولی میدونم
که مراقبت ازش سخته .
همیشه بخند قشنگم که صدای خندهات زیباترین آهنگ دنیاست