دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دینا☆

مسافرت به یاسوج

1393/3/2 17:56
نویسنده : Dina joon^_^
925 بازدید
اشتراک گذاری

تصمیم گرفتیم برای مسافرت بریم یه جای نزدیک چون سه روز بیشترمرخصی نداشتیم ویاسوج رو انتخاب 

کردیم چون هم نزدیک بود و هم تاحالا نرفته بودیم شنیده بودیم خوش آب و هواست و طبیعت بکروقشنگی داره

صبح زود راه افتادیم و البته عمه الهام هم با ما اومدآرام

مناظر کنار جاده بسیار زیبا بود و پیاده میشدیم و عکس مینداختیم .

ظهر رسیدیم یاسوج و رفتیم هتل ناهار خوردیم استراحت کردیم و آماده شدیم بریم آبشار یاسوج آرام

هواکمی سرد بود ولی آبشار بسیار زیبا بود .روزبعدرفتیم داخل شهر رو گشتیم بازار رفتیم که چیزی نداشت 

 و شب رفتیم پارک نزدیک هتل نشستیم و غذا خوردیم و شب وسایل رو جمع کردیم که صبح راه بیوفتیم 

به طرف آبشار مارگون و در نهایت حرکت به طرف یزد

صبح بعد از صرف صبحونه راه اوفتادیم هوا عالی و دلپذیر بود توی راه آبشار گله های گوسفند از جاده رد میشدن 

و بایدیه ربعی  صبر میردیم گوسفندها رد بشن و هنوز زاهی نرفته بودیم باز گله گوسفند بعدی غمگین

بلاخره رسیدیم به آبشار که البته پیاده روی زیادی داشت تا به نزدیک آبشار رسیدیم .

مقدارزیادی ازراه آبشار رو بغل بابا بودی و خسته شده بودی ولی در مجموع مسافرت خوبی بود و خوش گذشت

دینا گلی هم مثل همیشه خانم و دوست داشتنی بود محبتدینای گلم عاسقتممحبت 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

♥ایدا♥
29 دی 93 22:27
سلام خاله جونی خدا کوچلوتو واستون نگه داره خیلی نازه قربونش بشم به منم سر بزنید خوش حال میشم بیاد از دلنوشته هام دیدن کنید