دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات دینا☆

سلام سلام کیوتی ها بازم منم دینا^_^

1400/4/18 17:42
نویسنده : Dina joon^_^
468 بازدید
اشتراک گذاری

امروز من از خواب بیدار شدم کمی نگاه به تلویزیون کردم بعد من و خانواده ام شروع به صبحانه خوردن کردیم پدرم به خانه ی مادر بزرگ و پدر بزرگم رفت من مادر و برادرم کمی باهم حرف زدیم و بعد اتاق هایمان و خانه را با کمک یکدیگر تمیز و مرتب کردیم مادر من کار های مربوط به خودش را انجام داد من و پدرم مشغول دیدن تلویزیون بودیم بعد از اینها وقت ناهار خوردن شده بود و ما شروع به ناهار خوردن کردیم بعد من خیلی خسته بودم آماده در اتاق خودم برای خواب بودم بعد از مدت خیلی کمی استراحت بلند شدم برای خودم آهنگی گذاشتم و شروع به نقاشی کردن و ورزش کردن شدم بعد هم رفتم پیش خانواده ام و کمی با آنها وقت گذراندم و بعد یک نوشیدنی برای خودم درست کردم و شروع به خوردن آن کردم بعد هم اومدم تا وبلاگ امروز رو بنویسم امیدوارم که خوشتون آمده باشه راستی دوباره هم برام کامنت بذارید خیلی خوشحال میشم😉 تولد مامانم هم نزدیکه وقتی روز تولدش شد براتون می‌نويسم ک چیا شده پس تا پست دیگر امشب بابای کیوتا♡_♡😜

پسندها (4)

نظرات (4)

آبجی مهناآبجی مهنا
18 تیر 00 17:43
قشنگ بود 💗
Dina joon^_^
پاسخ
ممنون💫

18 تیر 00 23:09
ب خوشی عزیزم 
Dina joon^_^
پاسخ
💜💜💜💜

24 تیر 00 19:10
سلام من ستایشم قبلایکوبلاگ دیگه داشتم که مسدود شد این وبلاگ جدیدمه فالو شدی لطفا فالو کن♡
Dina joon^_^
پاسخ
سلام عزیزم متاسفم ک وبلاگت مسدود شده باشه گلم فالوت میکنم🥰
امیرعلی خیاطیامیرعلی خیاطی
26 مرداد 00 15:59
دوست عزیز فالو شدی خوشحال میشم منم فالو کنی
Dina joon^_^
پاسخ
سلام عزیزم ممنون ک من رو فالو کردی باشه گلم فالو میکنم 😊