دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دینا☆

lمسافرت

1391/5/27 16:12
نویسنده : Dina joon^_^
439 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 

 

هفته آخر مرخصی مامان با دایی وخاله ها رفتیم تهران .البته بابا احسان نیامد.

توراه دینا جونم حسابی شیرین زبونی کرد و خاله هاو دایی هم کیف کردند کلی هم باپریساوپارسا 

  بازی کرد اصلا هم اذیت نکرد.قربون دختر خوش مسافرتم برم من .

 

ا

این چند روزی که تهران بودیم کلی خوش گذشت با خاله ها رفتیم خرید یه روزم دایی ما رو بردتیراژه

اونجا هم خریدکردیم دینا جونم هم پابه پای ما راه اومد حتی چند بار هم اومدیم بغلش 

کنیم اما دخترم دست دایی رو گرفته بود و میخواست خودش راه بره.قربون دختر زرنگم 

بعدش هم رفتیم سرزمین عجایب ودخمل مامان خیلی خوشش اومد وجسابی بازی کردو کلی هم کیف کرد:D:D

آخر هفته هم با هواپیما برگشتیم البته با 3 ساعت تاخیر.دخترم هم خیلی اذیت شد چون خیلی خسته شده بود وقتی رسیدیم شهرمون بابا احسان اومد دنبالمون ودخترو بابا که خیلی دلشون برای هم تنگ شده بود کلی ذوق کردن. این چندروز مسافرت خیلی خوب بود. حال و هوام عوض شد وانرژی گرفتم برای شروع مجدد کار بعد از1ماه ونیم استراحت. دایی جون دستت درد نکنه که مارو بردی مسافرت بهمون خیلی خوش گذشت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)