دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات دینا☆

زمستون وسرما

1391/10/30 18:27
نویسنده : Dina joon^_^
725 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم لبخند

خیلی وقته که خاطراتتو ننوشتم دیگه خیلی کم وقت آزاد دارم درگیر کارو زمستون و سرماخوردگیهای مکرر

تو گلم .عزیز دلم امسال خیلی سرما خوردی تا امروز این چهارمین دفعه است تازه هر بار هم دوسه هفته 

ای طول میکشه تا خوب شی فکر کنم به خاطر این باشه که سالهای قبل شیر خودمو میخوری وکمترمریض

میشدی .الان تقریبا دو ماهییه که دیگه شیر نمیخوری ولی هنوز توشیشه حریره میخوری که البته این

خیلی خوبه مخصوصا حالا که سرماخورده ای و با قاشق حریره خوردنرو دوست نداری 

دخترنازم توهر روز بزرگتر و خانمتر میشی  دیگه همه چی رو خوب میفهمی .خیلی هم با محبت و

مهربونی خیلی دوست دارم همیشه کنارت باشمو لحظه لحظه بزرگ شدنتو ببینم عزیزم . داری خیلی 

زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم هر روزبزرگتر میشی . 

اولا تودوست نداشتی ازت عکس بگیرم مثل اینجا که داری گریه میکنی که چرا ازت عکس گرفتم

اما حالا میخندیو میگی مامان ازم عکس بگیر باشه یا میخوای که خودت عکس بگیری 

فردا اربعینه و دوروز تعطیله ومن خیلی دوست دارم که این دوروز با توام تمام مدت بغل

امسال محرم بر خلاف پارسال که میترسیدم سرما بخوری و اصلا بیرون نیاوردمت با خاله ها و مامان بزرگ 

رفتیم حسینیه امام و بر خلاف تصور من که فکر میکردم خسته میشی و اذیت میکنی خیلی خانم بودی و

دوست داشتی که تو عزاداری باشی وخوب نگاه میکردی تازه یه شب هم رفتی هیئت و بازم دختر خوبی

بودی 

 

 

 

از وقتی که تولد برات گرفتیم همش میخوای که بازم کیک برات بگیریمو بازم تولد برات بگیریم همش هم 

آهنگ تولدت مبارکو میخونی دختر خوشگلم . ماهم برات کیک تولد میگیریم بعضی وقتها هم خودم برات 

درست میکنم وتو این رو بهتر میخوری 

 

اینم عکس چند تاکیکی که خودم درست کردم

خیلی میخوام زمستون زدتر تموم بشه وروزها بلندتر بشن وهواهم بهتر بشه تا با هم بتونیم بریم پارک و

گردش که تو خیلی دوست داری 

اینم از اولین برف زمستونی که چون منم سرماخورده بودم نرفتم سر کارو پیش گل دخترم موندم و با

هم رفتیم بیرون تا برف بازی کنیم اما ترسیدم سرما بخوری وزود رفتیم خونه مامان بزرگ

دینا خیلی خیلی دوستت دارم و بهت افتخار میکنم ایشالا هم سالم و سلامت باشی 

خیلی دوست دارم وقتی بزرگ شدی با هم مثل دو تادوست باشیم و درددلامون رو بهم بگیم 

حتما همینطور هم میشه ولی گلم یه عادت خیلی بدداری اونم اینکه شبها وقتی میخوابی 

پتوت رو میندازی کنار ومنم با اینکه اتاق گرمه بازم میترسم که سرمابخوری ده بار بلند میشم و روت رو

میندازم اما چند دقیقه بعد بازم زدی کنار آخه چیکار کنم از دست تو گل دختر که نمیذاری مامانی یه خواب 

خوب تا صبح بکنه ولی بازم این بیداری ارزش اینو داره که دخترکوچولوم سرمانخوره 

دیگه وقتی داری کارتون میبینی ازمن سوال میکنی کمکم مفهوم کارتونها رو میفمی اینو از سوالهایی 

که میکنی میفمم 

حالا دیگه روزها پوشکت نمیکنم بیشتر میری دستشویی بعضی وقتها هم از دستت در میره باید چند

روزی مرخصی بگیرم و تو خونه باشم تا کمکم بتونی کامل جیشت رو بگی  که البته فکر نکنم حالاحالاها

بهم بدن ناراحت

تا میخوام از عکس بگیرم یه خنده مصنوعی میکنی که یعنی عکست قشنگتر بیوفته آخه مگه نمیدونی تو

هر جورکه باشی بازم خوشگلی دخمل نازنازی و باهوش من بای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان دخمل
4 بهمن 91 14:31
سلام ما هم ساکن یزدیم و خوشحال میشیم با هم تبادل لینک داشته باشیم ضمنا تولد کفشدوزکی دینا جون خیلی خوشگل بود. من هم میخام برای دخملم تولد یک سالگیشو با تم کفشدوزک بگیرم. میتونم رو کمکتون حساب کنم؟
مامان دخمل
20 بهمن 91 10:22
سلام لطفا 2 تا از عکسای دینا جون رو که می خواهید توی تقویم باشه برام بفرستین (کیفیتش خوب باشه) این تقویم تو کاغذ آ3 هست ایمیل من: heidari.m.s@gmail.com
مامان نازی
8 اسفند 91 23:44
سلام عزیزم.ما هم ساکن یزدیم اما یزدی نیستم اهل تهرانم که 3 ساله عروس یزد شدم.خوشحال میشم با شما اشنا بشم.